خاطرات تابستان 92
دختر گلم امروز آخرین روز کلاس نقاشی است .امسال به نقاشی کشیدن علاقه ی بیشتری نسبت به سالهای قبل نشان می دادی . بعد از اینکه کلاسهای مهدت تموم شد گاهی با اشتیاق نقاشی می کردی . تا اینکه این دوره ی تابستانی شروع شد . قبل از اینکه ثبت نام کنیم نظرت را پرسیدم . با اصرار خواستی که ثبت نامت کنم و بیصبرانه منتظر شروع کلاس بودی . اما با شروع کلاس ها اوضاع تغییر کرد . اوایل که خیلی نگران بودی و می گفتی نمی خواهی کلاس بری . اما با اصرار من مجبور شدی کلاس را ادامه دهی . اصرار من به این دلیل بود که اگر اجازه می دادم کلاس را نیمه کاره رها کنی این ذهنیت برات ایجاد میشد که هر وقت خواستی میتونی آموزش را به اتمام نرسانده رها کنی . تو بالاخره به کلا...